یه آدم معمولی با یه ذهن شلوغ



به نام خدا 

این روزها که میگذره خیلی حالم بهتر از قبله .
فکر کنم اصن زندگی و حال روحی ما ادما یه تابع سینوسیه هی بالا و پایین داره ؛یبار اونقد ناامید میشم که دلم میخواد خودمو از یه جای بلند پرت کنم پایین یبارم اونقد امیدوار و شاد و سرزنده که بخاطرش از خوابم میزنم و چند ساعت زودتر از دیروز پا میشم و درس میخونم .
خب حال خودمو میدونم و میدونم که الان درحال حاضر در وضعیت خوبیم و تو دوران ارامش قبل طوفان بسر میبرم ولی چیزی که یکم ترس تو وجودم میندازه اینه که هر بار پا شدم ، به خودم اومدم و زندگی رو از نو شروع کردم ،بعدش سختتر سقوط کردم .
انگار که هردفعه تو دره عمیق تری از نا امیدی میفتم.
چیزی که منو میترسونه اینه که دفعه بعد یا بعدتر که افتادم دیگه نتونم از اون دره تاریک بیرون بیام .
میدونی بنظرم تو دنیا چیزی زشت تر و وحشتناک تر از ناامیدی وجود نداره.
ولی 
الان که تو شرایط خوبیم .
الان که امیدوارم .
الان که حس میکنم خدا بهم لبخند میزنه.
میخوام نور امید و بردارمو روی اون ترسه بریزم،اصن میدونی چیه؟! امیدم بهم میگه که گور بابای اون ترسای احمقانت "تو چرا غم داری ؟!تو خدا را داری! و خدا اول و اخر با توست"
و.
میدونی بنظرم تو دنیا چیزی زیباتر و ارامشبخش تر از امید وجود نداره.
.
.
دلتون سرشار از نور امید ❤✌

.
.
و یه جنابی میفرمایند:
پس بزن بیرون از تنهایی برگرد کنارم.
گیش گیری گیرین ماشالله. 
دیش دیری دیدین ماشالله.
اصلنم ربطی نداشت ماشالله.
ولی دلم میخواس اینجا ذکرش کنم ماشالله.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زیورآلات و جواهرات خاص پیمانکار اسفالت شورای دانش اموزی دبیرستان نرجس طاقانک خبری و آموزشی وبلاگ شخصی سمیراج saanhy.com استخدام و کاریابی مدیریت مبتنی بر اهداف تهیه طرح های توجیهی فنی- اقتصادی شکوفه